یلداتون مبارک....

💐به اسم خدای عزیزم💐

🌹یلداتون پیشاپیش مبارک🌹

🌨️سفیدی برف رو برای روحت🌨️

❤️💖سرخی انار رو برای قلبت💖❤️

🍉شیرینی هندونه رو برای عشقت🍉

🌟💫بلندی یلدا رو برای زندگیت🌟💫

🤲🤲آرزو میکنم🤲🤲

🌺شب یلدای خوبی داشته باشید🌺

شهید گمنام سلام...

به اسم خدای قشنگم

امشب در مراسم حضرت مادر فاطمه زهرا (س) یه اتفاق خاص افتاد..

یه شهید گمنام عزیز میهمان مراسم بود..

چه حال و هوایی

چه اشکی

چه تشییع قشنگی

جاتون خالی...

ساعت 20

بیت الحسن المجتبی ( ع )

🤲التماس دعا🤲

🥺در این لحظه ناب یاد خیلی عزیزانم بودم🥺

نظری به کار من کن....

🌟به اسم خدای قشنگم🌟

💫غزل شماره1627 از حضرت مولانا عالیه💫

🌼🌼🌼

نظری به کار من کن که ز دست رفت کارم

به کسم مکن حواله که به جز تو کس ندارم

🌼🌼🌼

چه کمی درآید آخر به شرابخانه تو؟

اگر از شراب وصلت ببَری ز سر خُمارم

🌼🌼🌼

چو نیَم سزای شادی، ز خودم مدار بی‌غم

که در این میان همیشه غم توست غمگسارم

🌼🌼🌼🌼

🌺خدایا خودت درمان حالم باش🌺

نمیدونم چمه...

✨به اسم خدای نازم🌟

سلام خدا جونی🥰

ای کاش خودت خلاصم کنی...

به خودت قسم دیگه خستم...

هر کاری میکنم که مشغول بشم و از این حال دور شم اما نمیشه که نمیشه...

یه بغضی دارم که از گلوم پایین نمیره...

به عبارتی حال دلم اصلا خوب نیست ..دلم تنگه...خیلی تنگ...

🥺خدا جونی کمکم کن🥺

سه سال پیش...

🌟به نام خدایی که همه رو دوست داره🌟

💫سلام و نور💫

سه سال پیش امروز ساعت ۱۱و نیم صبح قلب بابا برای همیشه ایستاد 😭😭😭😭😭😭

ایستادن قلب بابا همان و توقف زندگی من همان.🥺🥺

...................

سرکار خانم پروین اعتصامی در غم از دست دادن پدر فرموده اند که:

پدر آن تیشه که بر خاک تو زد دست اجل

تیشه‌ای بود که شد باعث ویرانی من

یوسفت نام نهادند و به گرگت دادند

مرگ، گرگ تو شد، ای یوسف کنعانی من

مه گردون ادب بودی و در خاک شدی

خاک، زندان تو گشت، ای مه زندانی من

از ندانستن من، دزد قضا آگه بود

چو تو را برد، بخندید به نادانی من

آن که در زیر زمین، داد سر و سامانت

کاش میخورد غم بی‌سر و سامانی من

بسر خاک تو رفتم، خط پاکش خواندم

آه از این خط که نوشتند به پیشانی من

رفتی و روز مرا تیره تر از شب کردی

بی تو در ظلمتم، ای دیده نورانی من

بی تو اشک و غم و حسرت همه مهمان منند

قدمی رنجه کن از مهر، به مهمانی من

صفحه روی ز انظار، نهان می دارم

تا نخوانند بر این صفحه، پریشانی من

دهر، بسیار چو من سر به گریبان دیده است

چه تفاوت کندش، سر به گریبانی من

عضو جمعیت حق گشتی و دیگر نخوری

غم تنهائی و مهجوری و حیرانی من

گل و ریحان کدامین چمنت بنمودند

که شکستی قفس، ای مرغ گلستانی من

من که قدر گهر پاک تو می دانستم

ز چه مفقود شدی، ای گهر کانی من

من که آب تو ز سرچشمه دل می دادم

آب و رنگت چه شد، ای لاله نعمانی من

من یکی مرغ غزلخوان تو بودم، چه فتاد

که دگر گوش نداری به نوا خوانی من

گنج خود خواندیم و رفتی و بگذاشتیم

ای عجب، بعد تو با کیست نگهبانی من!

✨✨✨✨

روحت شاد بابایی

🌟اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌟

نه سخن سازد و نه از خلق نماید غیبت...

🌟In the name of God🌟

🌹استادم فرمودند اشعار ملک الشعرا رو هم بخون🌹

✨بر دیده منت پذیرفتم و رسیدم به این شعر زیبا✨

...............

رنج و زحمت طلبی‌، باش معاشر با خلق
حشر با خلق بلی رحمت و رنج آرد بار


خواهی از دغدغه و رنج فراغت یابی
ترک صحبت کن و در خانه نشین صوفی‌وار


باش مأنوس به یاری که نپرسد ز تو چیز
هم نگوید به تو چیزی که نپرسی ناچار


گر سخن خواهی با تو سخن آرد به میان
ور خمش باشی خاموش نشیند به کنار


هرچه زو خواهی آرد به برت از هر باب
هرچه زو پرسی پاسخ دهدت در هر کار


نه سخن سازد و نز خلق نماید غیبت
نه خبر پرسد و نی کشف نماید اسرار


تا تو در خوابی او نیز بماند خفته
تا تو بیداری او نیز بماند بیدار


آن‌چنان محرم و یکدل که نباید ببرش
نه تعارف‌، نه تکلف‌، نه تحفظ‌، نه وقار


با تو در خانه بود تا تویی اندر خانه
هم به گلزار بود تا تو اندرگلزار


ور به زندان فکنندت به مثل آنجا نیز
مونس روز غم تست و انیس شب تار


لیک در صحبت مخلوق تو را ترک کند
هست عذرشکه‌بهٔک دل نسزد عشق دویار


او حکیمست و فقیه است و طبیبست و ادیب
کیمیاوی و رباضی‌، فلکی و معمار


واعظ و زاهد و صنعتگر و نقاش و خطیب
حاسب و کاتب و خطاط و سپاهی و سوار


داند اسرار نباتات و علاج حیوان
که بود اهل گل و اهل مل و اهل شکار


گر ز جغرافی پرسی به تو بنماید راست
عرض و طول و جهت و مردم هر شهر و دیار


گر ز تاریخ بپرسی بنماید تاریخ
ور ز اشعار بپرسی بسراید اشعار


نکنی گر سخنی از سخنانش را فهم
بر تو تکرار کند گر تو بخواهی صد بار


همه خط داند از چینی و از سنسکریت
پهلوی و گرگ و مصری و خط مسمار


ور ز انساب ملل خواهی گوید به تو باز
ز آریایی و ز سامی و ز حامی و تتار


این‌چنین دوست کتابست از او روی متاب
این چنین یار کتابست ازو دست مدار


به چنین شاهد زیبا به بطالت منگر
بشنو از من به کس او را به امانت مسپار


ور امانت بسپردیش ازو چشم بپوش
دیگری خواه ز بازار و به جایش بگذار


لله الحمد که در خانهٔ ما حرفی نیست
که بهار است و کتابست و کتابست و بهار


با چنین حال شدم حبس‌، ز من عبرت گیر
ای که با خلقی محشوربه لیل وبه نهار

🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟

🌺تنتون سالم دلتون شاد🌺

کنیزک....

به اسم خدای مهربان و عزیزم

یه داستان قشنگ از مثنوی معنوی حضرت مولانا بخونید

به نظرم قشنگه....

🌟🌟🌟🌟🌟

بشنوید ای دوستان این داستان
خود حقیقت نقد حال ماست آن


بود شاهی در زمانی پیش ازین
ملک دنیا بودش و هم ملک دین


اتفاقا شاه روزی شد سوار
با خواص خویش از بهر شکار


یک کنیزک دید شه بر شاه‌راه
شد غلام آن کنیزک پادشاه


مرغ جانش در قفس چون می‌تپید
داد مال و آن کنیزک را خرید


چون خرید او را و برخوردار شد

آن کنیزک از قضا بیمار شد

​​

آن یکی خر داشت و پالانش نبود
یافت پالان گرگ خر را در ربود


کوزه بودش آب می‌نامد بدست
آب را چون یافت خود کوزه شکست


شه طبیبان جمع کرد از چپ و راست
گفت جان هر دو در دست شماست


جان من سهلست جان جانم اوست
دردمند و خسته‌ام درمانم اوست


هر که درمان کرد مر جان مرا
برد گنج و در و مرجان مرا


جمله گفتندش که جانبازی کنیم
فهم گرد آریم و انبازی کنیم


هر یکی از ما مسیح عالمیست
هر الم را در کف ما مرهمیست


گر خدا خواهد نگفتند از بطر
پس خدا بنمودشان عجز بشر


ترک استثنا مرادم قسوتیست
نه همین گفتن که عارض حالتیست


ای بسا ناورده استثنا بگفت
جان او با جان استثناست جفت


هرچه کردند از علاج و از دوا
گشت رنج افزون و حاجت ناروا


آن کنیزک از مرض چون موی شد
چشم شه از اشک خون چون جوی شد


از قضا سرکنگبین صفرا فزود
روغن بادام خشکی می‌نمود


از هلیله قبض شد اطلاق رفت
آب آتش را مدد شد همچو نفت

شه چو عجز آن حکیمان را بدید
پابرهنه جانب مسجد دوید


رفت در مسجد سوی محراب شد
سجده‌گاه از اشک شه پر آب شد


چون به خویش آمد ز غرقاب فنا
خوش زبان بگشاد در مدح و دعا


کای کمینه بخششت مُلک جهان
من چه گویم چون تو می‌دانی نهان


ای همیشه حاجت ما را پناه
بار دیگر ما غلط کردیم راه


لیک گفتی گرچه می‌دانم سرت
زود هم پیدا کنش بر ظاهرت


چون برآورد از میان جان خروش
اندر آمد بحر بخشایش به جوش


درمیان گریه خوابش در ربود
دید در خواب او که پیری رو نمود


گفت ای شه مژده حاجاتت رواست
گر غریبی آیدت فردا ز ماست


چونکه آید او حکیمی حاذقست
صادقش دان کو امین و صادقست


در علاجش سِحر مطلق را ببین
در مزاجش قدرت حق را ببین


چون رسید آن وعده‌گاه و روز شد
آفتاب از شرق اخترسوز شد


بود اندر منظره شه منتظر
تا ببیند آنچه بنمودند سر


دید شخصی فاضلی پرمایه‌ای
آفتابی درمیان سایه‌ای


می‌رسید از دور مانند هلال
نیست بود و هست بر شکل خیال


نیست‌وش باشد خیال اندر روان
تو جهانی بر خیالی بین روان


بر خیالی صلحشان و جنگشان
وز خیالی فخرشان و ننگشان


آن خیالاتی که دام اولیاست
عکس مه‌رویان بستان خداست


آن خیالی که شه اندر خواب دید
در رخ مهمان همی آمد پدید


شه به جای حاجبان فا پیش رفت
پیش آن مهمان غیب خویش رفت


هر دو بحری آشنا آموخته
هر دو جان بی دوختن بر دوخته


گفت معشوقم تو بودستی نه آن
لیک کار از کار خیزد در جهان

ای مرا تو مصطفی من چو عمر
از برای خدمتت بندم کمر

🌟🌟🌟🌟🌟

قشنگ بود نه؟؟​​​​

ادب....

✨به اسم خدای نازم✨

🌹به یاد استاد هنرمندم🌹

یه شعر زیبای دیگه از حضرت مولانا

💐💐💐💐

از خدا جوییم توفیق ادب
بی‌ادب محروم گشت از لطف رب


بی‌ادب تنها نه خود را داشت بد
بلک آتش در همه آفاق زد


مایده از آسمان در می‌رسید
بی‌شری و بیع و بی‌گفت و شنید


درمیان قوم موسی چند کس
بی‌ادب گفتند کو سیر و عدس


منقطع شد خوان و نان از آسمان
ماند رنج زرع و بیل و داس‌مان


باز عیسی چون شفاعت کرد حق
خوان فرستاد و غنیمت بر طبق


مائده از آسمان شد عائده
چون که گفت انزل علینا مائده


باز گستاخان ادب بگذاشتند
چون گدایان زله‌ها برداشتند


لابه کرده عیسی ایشان را که این
دایمست و کم نگردد از زمین


بدگمانی کردن و حرص‌آوری
کفر باشد پیش خوان مهتری


زان گدارویان نادیده ز آز
آن در رحمت بریشان شد فراز


ابر بر ناید پی منع زکات
وز زنا افتد وبا اندر جهات


هر چه بر تو آید از ظلمات و غم
آن ز بی‌باکی و گستاخیست هم


هر که بی‌باکی کند در راه دوست
ره‌زن مردان شد و نامرد اوست


از ادب پرنور گشته‌ست این فلک
وز ادب معصوم و پاک آمد ملک


بد ز گستاخی کسوف آفتاب
شد عزازیلی ز جرات رد باب

...................

واقعا اشعار مولانا زیبان خیلی دلنشینن

🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌺

صداشو در نیار...

به اسم خدای قشنگم

دو تا پروفایلی که به دلم نشستن

🌸🌸🌸🌸