مرحبا ای پیک مشتاقان....

به اسم خدای قشنگم

یه شعر ناب دیگه

حافظ

حافظ » غزلیات »

غزل شمارهٔ ۶۲

مرحبا ای پیکِ مشتاقان بده پیغامِ دوست

تا کُنم جان از سرِ رغبت فدای نامِ دوست

🌟🌟

واله و شیداست دایم همچو بلبل در قفس

طوطی طبعم ز عشقِ شِکَّر و بادامِ دوست

🌟🌟

زلفِ او دام است و خالش دانهٔ آن دام و من

بر امیدِ دانه‌ای افتاده‌ام در دامِ دوست

🌟🌟

سر ز مستی برنگیرد تا به صبحِ روزِ حشر

هر که چون من در ازل یک جرعه خورد از جامِ دوست

🌟🌟

بس نگویم شِمِّه‌ای از شرحِ شوقِ خود از آنک

دردسر باشد نمودن بیش از این ابرامِ دوست

🌟🌟

گر دهد دستم کشم در دیده همچون توتیا

خاک راهی کـ‌آن مشرف گردد از اَقدامِ دوست

🌟🌟

میل من سویِ وصال و قصد او سویِ فراق

تَرکِ کامِ خود گرفتم تا برآید کامِ دوست

🌟🌟

حافظ اندر دَردِ او می‌سوز و بی‌درمان بساز

زان که درمانی ندارد دَردِ بی‌آرامِ دوست

🌟🌟🌟🌟🌟🌟

تا کی تمنایت کنم؟؟؟

به اسم خدای قشنگم

یه شعر زیبا از فریدون مشیری

تا کي تمنايت کنم

عمري به هر کوي و گذر گشتم که پيدايت کنم

اکنون که پيدا کرده ام ، بنشين تماشايت کنم

🌟🌟

الماس اشک شوق را تاجي به گيسويت نهم

گل هاي باغ شعر را زيب سراپايت کنم

🌟🌟

بنشين که با من هر نظر،با چشم دل ،با چشم سر

هر لحظه خود را مست تر ، از روي زيبايت کنم

🌟🌟

بنشينم و بنشانمت آنسان که خواهم خوانمت

وين جان بر لب مانده را مهمان لبهايت کنم

🌟🌟

بوسم تو را با هر نفس ، اي بخت دور از دسترس

وربانگ برداري که بس ! غمگين تماشايت کنم

🌟🌟

تا کهکشان ، تا بي نشان ، بازو به بازويت دهم

با همزماني ، همدلي ، جان را هم آوايت کنم

🌟🌟

اي عطر و نور توامان يک دم اگر يابم امان

در شعري از رنگين کمان بانوي رويايت کنم

🌟🌟

بانوي روياهاي من ، خورشيد دنياهاي من

اميد فرداهاي من ، تا کي تمنايت کنم ؟

✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨

غزل 901 از حضرت مولانا...

⭐به اسم خدای قشنگم⭐

غزل901 از حضرت مولانا

...........

اگر دمی بنوازد مرا نگار چه باشد

گر این درخت بخندد از آن بهار چه باشد

🍀🍀

وگر به پیش من آید خیال یار که چونی

حیات نو بپذیرد تن نزار چه باشد

🍀🍀

شکار خسته اویم به تیر غمزه جادو

گرم به مهر بخواند که ای شکار چه باشد

🍀🍀

چو کاسه بر سر آبم ز بی‌قراری عشقش

اگر رسم به لب دوست کوزه وار چه باشد

🍀🍀

کنار خاک ز اشکم چو لعل و گوهر پر شد

اگر به وصل گشاید دمی کنار چه باشد

🍀🍀

بگفت چیست شکایت هزار بار گشادم

ز بهر ماهی جان را هزار بار چه باشد

🍀🍀

من از قطار حریفان مهار عقل گسستم

به پیش اشتر مستش یکی مهار چه باشد

🍀🍀

اگر مهار گسستم وگرچه بار فکندم

یکی شتر کم گیری از این قطار چه باشد

🍀🍀

دلم به خشم نظر می‌کند که کوته کن هین

اگر بجست یکی نکته از هزار چه باشد

🍀🍀

چو احمدست و ابوبکر یار غار دل و عشق

دو نام بود و یکی جان دو یار غار چه باشد

🍀🍀

انار شیرین گر خود هزار باشد وگر یک

چو شد یکی به فشردن دگر شمار چه باشد

🍀🍀

خمار و خمر یکستی ولی الف نگذارد

الف چو شد ز میانه ببین خمار چه باشد

🍀🍀

چو شمس مفخر تبریز ماه نو بنماید

در آن نمایش موزون ز کار و بار چه باشد

چشم آلوده کجا دیدن دلدار کجا...

⭐به اسم خدای قشنگم⭐

یه شعر دیگه خوندم و به دلم نشست

خودمونیم شعر خوانی هم عالمی دارد

💐💐💐

چشم آلوده کجا، ديدن دلدار کجا
دل سرگشته کجا وصف رخ يار کجا

🍀🍀
قصه ی عشق من و زلف تو ديدن دارد
نرگس مست کجا همدمی خار کجا

🪴🪴
سرّ عاشق شدنم لطف طبيبانه توست
ور نه عشق تو کجا اين دل بيمار کجا

🪴🪴
منّتی بود نهادی که خريدی ما را
رو سيه برده کجا ميل خريدار کجا

🪴🪴
هر کسی را که پسندی بشود خادم تو
خدمت شاه کجا نوکر سربار کجا

🪴🪴
کاش در نافله ات نام مرا هم ببری
که دعای تو کجا عبد گنهکار کجا

🪴🪴
مِهر من گر که فتد در دل تو می فهمم
شهد ديدار کجا دوری از يار کجا

🪴🪴
به خدا چون دل زهرا نگران است دلم
يک شه تشنه لب و لشگر بسيار کجا

🪴🪴
کاش زينب نرسد کوفه بدون تو حسين
زينب خسته کجا کوچه و بازار کجا

🪴🪴
ياد گيسوی رقيه جگرم می سوزد
دست عباس کجا پنجه ی اغيار کجا
🍀🍀
قاسم نعمتی

هوا خواه توام جانا....

یه شعر دیگه از حافظ شیرازی

غزل شماره 474

☘️☘️

هواخواه توام جانا و می‌دانم که می‌دانی

که هم نادیده می‌بینی و هم ننوشته می‌خوانی

☘️☘️

ملامت‌گو چه دریابد میان عاشق و معشوق؟

نبیند چشم نابینا خصوص اسرار پنهانی

☘️☘️

بیفشان زلف و صوفی را به پابازی و رقص آور

که از هر رقعهٔ دلقش هزاران بت بیفشانی

☘️☘️

گشادِ کار مشتاقان در آن ابروی دلبند است

خدا را یک نفس بنشین گره بگشا ز پیشانی

☘️☘️

ملک در سجدهٔ آدم زمین بوس تو نیت کرد

که در حُسن تو لطفی دید بیش از حد انسانی

☘️☘️

چراغ افروز چشم ما نسیم زلف جانان است

مباد این جمع را یا رب غم از باد پریشانی

☘️☘️

دریغا عیش شب‌گیری که در خواب سحر بگذشت

ندانی قدر وقت ای دل مگر وقتی که درمانی

☘️☘️

ملول از همرهان بودن طریق کاردانی نیست

بکش دشواری منزل به یاد عهد آسانی

☘️☘️

خیال چنبر زلفش فریبت می‌دهد حافظ

نگر تا حلقهٔ اقبال ناممکن نجنبانی

✍️✍️✍️✍️✍️✍️✍️

🚎🚖

به اسم خدای قشنگم

برای آرام شدن روحم یه شعر دیگه از حضرت مولانا رو خوندم

غزل شماره 1805 از دیوان شمس

پوشیده چون جان می‌روی، اندر میان جانِ من

سرو خرامان منی، ای رونق بُستان من

چون می‌روی، بی‌من مرو، ای جانِ جان، بی‌تن مرو

وز چشم من بیرون مشو، ای مشعله تابان من

هفت آسمان را بردرم، وز هفت دریا بگذرم

چون دل‌برانه بنگری، در جان سرگردان من

تا آمدی اندر برم، شد کفر و ایمان چاکرم

ای دیدنِ تو دین من، وی روی تو ایمان من

بی‌پا و سر کردی مرا، بی‌خواب و خور کردی مرا

در پیش یعقوب اندر آ، ای یوسف کنعان من

از لطف تو چون جان شدم، وز خویش‌تن پنهان شدم

ای هست تو پنهان شده، در هستی پنهان من

گل جامه‌در از دست تو، وی چشم نرگس مست تو

ای شاخه‌ها آبست تو، وی باغ بی‌پایان من

یک لحظه داغم می‌کشی، یک دم به باغم می‌کشی

پیش چراغم می‌کشی، تا وا شود چشمان من

ای جان پیش از جان‌ها، وی کان پیش از کان‌ها

ای آنِ بیش از آن‌ها، ای آن من، ای آن من

چون منزل ما خاک نیست، گر تن بریزد باک نیست

اندیشه‌ام افلاک نیست، ای وصل تو کیوان من

بر یاد روی ماه من، باشد فغان و آه من

بر بوی شاهنشاه من، هر لحظه‌ای حیران من

ای جان چو ذره در هوا، تا شد ز خورشیدت جدا

بی تو چرا باشد چرا ای، اصل چارارکان من

ای شه صلاح‌الدین من، ره‌دان من، ره‌بین من

ای فارغ از تمکین من، ای برتر از امکان من

🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟

تو را دوست دارم...

⭐به اسم خدای قشنگم⭐

⭐یه شعر زیبای دیگه⭐

من از عهد آدم، تو را دوست دارم
از آغاز عالم، تو را دوست دارم

چه شب‌ها من و آسمان تا دم صبح
سرودیم نم‌نم، تو را دوست دارم

نه خطی، نه خالی! نه خواب و خیالی
من ای حس مبهم، تو را دوست دارم

سلامی صمیمی‌تر از غم ندیدم
به اندازه‌ی غم تو را دوست دارم

بیا تا صدا از دل سنگ خیزد
بگوییم با هم: تو را دوست دارم

جهان یک دهان شد هم‌آواز با ما
تو را دوست دارم، تو را دوست دارم

قیصر امین پور

غزل ۱۳۷۷از غزلیات دیوان شمس مولانا....

به اسم خدای قشنگم

یه غزل زیبای دیگه از حضرت مولانا..

مولانا » دیوان شمس » غزلیات »
غزل شمارهٔ ۱۳۷۷
ای با من و پنهان چو دل از دل سلامت می کنم
تو کعبه‌ای هر جا روم قصد مقامت می کنم


هر جا که هستی حاضری از دور در ما ناظری
شب خانه روشن می شود چون یاد نامت می کنم


گه همچو باز آشنا بر دست تو پر می زنم
گه چون کبوتر پرزنان آهنگ بامت می کنم


گر غایبی هر دم چرا آسیب بر دل می زنی
ور حاضری پس من چرا در سینه دامت می کنم


دوری به تن لیک از دلم اندر دل تو روزنیست
زان روزن دزدیده من چون مه پیامت می کنم


ای آفتاب از دور تو بر ما فرستی نور تو
ای جان هر مهجور تو جان را غلامت می کنم


من آینه دل را ز تو این جا صقالی می دهم
من گوش خود را دفتر لطف کلامت می کنم


در گوش تو در هوش تو و اندر دل پرجوش تو
این‌ها چه باشد تو منی وین وصف عامت می کنم


ای دل نه اندر ماجرا می گفت آن دلبر تو را
هر چند از تو کم شود از خود تمامت می کنم


ای چاره در من چاره گر حیران شو و نظاره گر
بنگر کز این جمله صور این دم کدامت می کنم


گه راست مانند الف گه کژ چو حرف مختلف
یک لحظه پخته می شوی یک لحظه خامت می کنم


گر سال‌ها ره می روی چون مهره‌ای در دست من
چیزی که رامش می کنی زان چیز رامت می کنم


ای شه حسام الدین حسن می گوی با جانان که من
جان را غلام معرفت بهر حسامت می کنم

همه شب دست به دامان خدا ....

⭐⭐⭐⭐⭐⭐

همه شب دست به دامان خدا تا سحرم
كه خدا از تو خبر دارد و من بي خبرم

رفتي و هيچ نگفتي كه چه در سر داري
رفتي و هيچ نديدي كه چه آمد به سرم

گرمي طبعم از آن است كه دل سوخته ام
سرخي رويم از اين است كه خونين جگرم

كار عشق است نماز من اگر كامل نيست
آخر آنگاه كه در ياد توام در سفرم

اين چه كرده ست كه هرروز تو را مي بيند؟
من از آيينه به ديدار تو شايسته ترم

عهد بستم كه تحمل كنم اين دوري را
عهد بستم ولي از عهد خودم ميگذرم

میلاد عرفان ور

ز غرور ناز گفتی ؛ مگر هنوز تو هستی......

💐به اسم خدای نازنینم💐

یه شعر زیبای دیگه از فروغی بسطامی

غزل شماره457

چه خلاف سر زد از ما که در سرای بستی

بر دشمنان نشستی، دل دوستان شکستی

🌺

سر شانه را شکستم به بهانهٔ تطاول

که به حلقه حلقه زلفت نکند درازدستی

🌺

ز تو خواهش غرامت نکند تنی که کشتی

ز تو آرزوی مرهم نکند دلی که خستی

🌺

کسی از خرابهٔ دل نگرفته باج هرگز

تو بر آن خراج بستی و به سلطنت نشستی

🌺

به قلمروی محبت در خانه‌ای نرفتی

که به پاکی‌اش نرُفتی و به سختی‌اش نبستی

🌺

به کمال عجز گفتم که به لب رسید جانم

ز غرور ناز گفتی که مگر هنوز هستی

🌺

ز طواف کعبه بگذر، تو که حق نمی‌شناسی

به در کنشت منشین تو که بت نمی‌پرستی

🌺

تو که ترک سر نگفتی ز پی‌اش چگونه رفتی

تو که نقد جان ندادی ز غمش چگونه رستی

🌺

اگرت هوای تاج است ببوس خاک پایش

که بدین مقام عالی نرسی مگر ز پستی

🌺

مگر از دهان ساقی مددی رسد وگرنه

کس از این شراب باقی نرسد به هیچ مستی

🌺

مگر از عذار سر زد خط آن پسر فروغی

که به صد هزار تندی ز کمند شوق جستی

غزل  402 سعدی....

⭐به اسم خدای قشنگم⭐

یه کم دلم گرفته بود رفتم سراغ شعر خوانی

رسیدم به این غزل از سعدی

غزل شماره 402

من بی‌مایه که باشم که خریدار تو باشم
حیف باشد که تو یار من و من یار تو باشم
تو مگر سایه لطفی به سر وقت من آری
که من آن مایه ندارم که به مقدار تو باشم
خویشتن بر تو نبندم که من از خود نپسندم
که تو هرگز گل من باشی و من خار تو باشم
هرگز اندیشه نکردم که کمندت به من افتد
که من آن وقع ندارم که گرفتار تو باشم
هرگز اندر همه عالم نشناسم غم و شادی
مگر آن وقت که شادی خور و غمخوار تو باشم
گذر از دست رقیبان نتوان کرد به کویت
مگر آن وقت که در سایه زنهار تو باشم
گر خداوند تعالی به گناهیت بگیرد
گو بیامرز که من حامل اوزار تو باشم
مردمان عاشق گفتار من ای قبله خوبان
چون نباشند که من عاشق دیدار تو باشم
من چه شایسته آنم که تو را خوانم و دانم
مگرم هم تو ببخشی که سزاوار تو باشم
گرچه دانم که به وصلت نرسم بازنگردم
تا در این راه بمیرم که طلبکار تو باشم
نه در این عالم دنیا که در آن عالم عقبی
همچنان بر سر آنم که وفادار تو باشم
خاک بادا تن سعدی اگرش تو نپسندی
که نشاید که تو فخر من و من عار تو باشم

غزل شماره402سعدی

جهان و کار جهان جمله هیچ است......

⭐به اسم خدای قشنگم⭐

غزل298

از حافظ شیرازی نظرم رو جلب کرد

مقامِ امن و مِیِ بی‌غَش و رَفیقِ شَفیق

گَرَت مُدام مُیَسَّر شود زِهی توفیق

جهان و کارِ جهان جمله هیچ بَر هیچ است

هزار بار من این نکته کرده‌ام تحقیق

دریغ و دَرد که تا این زمان ندانستم

که کیمیایِ سعادت، رَفیق بود رَفیق

به مَأمَنی رو و فرصت شِمُر غنیمتِ وقت

که در کمینگهِ عُمرَند، قاطِعانِ طَریق

بیا که توبه ز لَعلِ نگار و خندهٔ جام

حکایتیست که عقلش نمی‌کُنَد تَصدیق

اگر چه مویِ میانَت به چُون مَنی نَرِسَد

خوش است خاطرم از فکرِ این خیالِ دَقیق

حلاوتی که تو را در چَهِ زَنَخدان است

به کُنهِ آن نَرِسَد صد هزار فکرِ عمیق

اگر به رنگِ عقیقی شد اشکِ من، چه عجب؟

که مُهرِ خاتَمِ لَعلِ تو هست همچو عقیق

به خنده گفت که حافظ غلامِ طبعِ توام

ببین که تا به چه حَدَّم همی‌کُنَد تَحمیق

💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐

باید که جمله جان شوی تا لایق جانان شوی....

⭐به اسم خدای قشنگم⭐

غزل شماره 2131

از حضرت مولانا

واقعا به دل میشینه🤫

💫💫💫💫💫💫

حیلت رها کن عاشقا؛ دیوانه شو، دیوانه شو.

و اندر دل آتش درآ؛ پروانه شو، پروانه شو.

هم خویش را بیگانه کن، هم خانه را ویرانه کن،

وآنگه بیا با عاشقان هم‌خانه شو؛ هم‌خانه شو.

رو سینه را چون سینه‌ها هفت آب شو از کینه‌ها،

وآنگه شراب عشق را پیمانه شو؛ پیمانه شو.

باید که جمله جان شوی تا لایق جانان شوی؛

گر سوی مستان می‌روی مستانه شو؛ مستانه شو.

آن گوشوارِ شاهدان، هم‌صحبتِ عارض شده؛

آن گوش و عارض بایدت؛ دُردانه شو، دُردانه شو.

چون جانِ تو شُد در هوا، ز افسانه‌یِ شیرین ما،

فانی شو و چون عاشقان افسانه شو؛ افسانه شو.

تو «لیلة القبری» برو تا «لیلة القدری» شوی؛

چون قدر، مَر ارواح را کاشانه شو؛ کاشانه شو.

اندیشه‌ات جایی رَوَد، وآنگه تو را آن جا کِشَد؛

ز اندیشه بگذر، چون قضا؛ پیشانه شو، پیشانه شو.

قفلی بُوَد میل و هوا؛ بنهاده بر دل‌های ما.

مفتاح شو؛ مفتاح را دندانه شو؛ دندانه شو.

بِنْواخت نورِ مصطفی، آن اُستُنِ حنّانه را؛

کمتر ز چوبی نیستی؛ حنّانه شو؛ حنّانه شو.

گوید سلیمان مر تو را، بشنو «لسان الطّیر» را.

دامیّ و مرغ از تو رَمَد؛ رو لانه شو، رو لانه شو

گر چهره بنماید صنم، پُر شو از او چون آینه.

ور زلف بگشاید صنم، رو شانه شو؛ رو شانه شو.

تا کی دوشاخه چون رُخی؟ تا کی چو بَیذَق کم تکی؟

تا کی چو فرزین کژ روی؟ فرزانه شو، فرزانه شو.

شکرانه دادی عشق را از تحفه‌ها و مال‌ها.

هِل مال را، خود را بده؛ شُکرانه شو، شُکرانه شو.

یک مدّتی ارکان بُدی، یک مدّتی حیوان بُدی،

یک مدّتی چون جان شدی؛ جانانه شو، جانانه شو.

ای ناطقه بر بام و در، تا کی روی در خانه پر؟

نطق زبان را ترک کن؛ بی‌چانه شو، بی‌چانه شو.

🌺🌺🌺🌺🌺

غصه هم میگذرد....

💫به اسم خدای عشق که خودش مظهر عشقه💫

شعری قشنگ از سهراب سپهری

🍀🍀🍀

به حباب نگران لب یک رود قسم
و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت،
غصه هم میگذرد،
آنچنانی که فقط خاطره ای خواهدماند..
لحظه ها عریانند.
به تن لحظه خود،جامه اندوه مـپوشان هرگز...!!
زندگی ذره كاهیست،
كه كوهش كردیم،
زندگی نام نکویی ست،
كه خارش كردیم،
زندگی نیست بجز نم نم باران بهار،
زندگی نیست بجزدیدن یار
زندگی نیست بجزعشق،
بجزحرف محبت به كسی،
ورنه هرخاروخسی،
زندگی كرده بسی،
زندگی تجربه تلخ فراوان دارد

و سه تا كوچه وپس كوچه

واندازه یك عمر بیابان دارد.
ما چه کردیم و چه خواهیم کرد؟
در این فرصت کم ...

🌺🌺🌺🌺🌺🌺

تا نرود نفس ز تن پا نکشم ز کوی تو....

⭐به اسم خدای قشنگم⭐

یه آهنگ شنیدم با صدای

استاد همایون شجریان

​​​​​​شاعرش رو پیدا کردم ...

کمال جعفری امام زاده

ای که همه نگاه من، خورده گره به روی تو
تا نرود نفس ز تن، پا نکشم ز کوی تو

گر چه به شعله میکشی، قلب مرا به عشوه ات
بر دو جهان نمی دهم، یک سر تار موی تو

مستی هر نگاه تو، به ز شراب و جام می
کی ز سرم برون شود، یک نفس آرزوی تو ...

💐💐💐💐💐💐

💐غزل شماره 1 سعدی..💐

⭐به اسم خدای نور⭐

💐سلام و نور💐

یه شعر قشنگ از سعدی شیرین سخن

غزل شماره1

ز حد بگذشت مشتاقی و صبر اندر غمت یارا

به وصل خود دوایی کن دل دیوانه ما را

⭐⭐

علاج درد مشتاقان طبیب عام نشناسد

مگر لیلی کند درمان غم مجنون شیدا را

⭐⭐

گرت پروای غمگینان نخواهد بود و مسکینان

نبایستی نمود اول به ما آن روی زیبا را

⭐⭐

چو بنمودی و بربودی ثبات از عقل و صبر از دل

بباید چاره‌ای کردن کنون آن ناشکیبا را

⭐⭐

مرا سودای بت‌رویان نبودی پیش ازین در سر

ولیکن تا تو را دیدم گزیدم راه سودا را

⭐⭐

مراد ما وصال تست از دنیا و از عقبی

وگرنه بی‌شما قدری ندارد دین و دنیا را

⭐⭐

چنان مشتاقم ای دلبر به دیدارت که از دوری

برآید از دلم آهی بسوزد هفت دریا را

⭐⭐

بیا تا یک زمان امروز خوش باشیم در خلوت

که در عالم نمی‌داند کسی احوال فردا را

⭐⭐

سخن شیرین همی گویی به رغم دشمنان سعدی

ولی بیمار استسقا چه داند ذوق حلوا را؟

قشنگ بود نه؟☺️

💐💐

🌟به اسم خدای عزیزم🌟

💐غزل شماره607 از سعدی شیرین سخن, قشنگه💐

من چرا دل به تو دادم که دلم می‌شکنی

یا چه کردم که نگه باز به من می‌نکنی

🌼

دل و جانم به تو مشغول و نظر در چپ و راست

تا ندانند حریفان که تو منظور منی

🌼

دیگران چون بروند از نظر از دل بروند

تو چنان در دل من رفته که جان در بدنی

🌼

تو همایی و من خسته بیچاره گدای

پادشاهی کنم ار سایه به من برفکنی

🌼

بنده وارت به سلام آیم و خدمت بکنم

ور جوابم ندهی می‌رسدت کبر و منی

🌼

مرد راضیست که در پای تو افتد چون گوی

تا بدان ساعد سیمینش به چوگان بزنی

🌼

مست بی خویشتن از خمر ظلوم است و جهول

مستی از عشق نکو باشد و بی خویشتنی

🌼

تو بدین نعت و صفت گر بخرامی در باغ

باغبان بیند و گوید که تو سرو چمنی

🌼

من بر از شاخ امیدت نتوانم خوردن

غالب الظن و یقینم که تو بیخم بکنی

🌼

خوان درویش به شیرینی و چربی بخورند

سعدیا چرب زبانی کن و شیرین سخنی

🌼

به یاد استادی که منو با شعر همنشین کرد

هرجا که هست شاد و سلامت باشه

🤲ان شاءاللّٰه🤲

تو مرا جان و جهانی...

🌟به اسم خدای قشنگم🌟

💫حال دلم خوش نبود یه غزل دیگه از

حضرت مولانا روخوندم💫

غزل شماره162

تو مرا جان و جهانی چه کنم جان و جهان را

تو مرا گنج روانی چه کنم سود و زیان را

🌺

نفسی یار شرابم نفسی یار کبابم

چو در این دور خرابم چه کنم دور زمان را

🌺

ز همه خلق رمیدم ز همه بازرهیدم

نه نهانم نه پدیدم چه کنم کون و مکان را

🌺

ز وصال تو خمارم سر مخلوق ندارم

چو تو را صید و شکارم چه کنم تیر و کمان را

🌺

چو من اندر تک جویم چه روم آب چه جویم

چه توان گفت چه گویم صفت این جوی روان را

🌺

چو نهادم سر هستی چه کشم بار کهی را

چو مرا گرگ شبان شد چه کشم ناز شبان را

🌺

چه خوشی عشق چه مستی چو قدح بر کف دستی

خنک آن جا که نشستی خنک آن دیده جان را

🌺

ز تو هر ذره جهانی ز تو هر قطره چو جانی

چو ز تو یافت نشانی چه کند نام و نشان را

🌺

جهت گوهر فایق به تک بحر حقایق

چو به سر باید رفتن چه کنم پای دوان را

🌺

به سلاح احدی تو ره ما را بزدی تو

همه رختم ستدی تو چه دهم باج ستان را

🌺

ز شعاع مه تابان ز خم طره پیچان

دل من شد سبک ای جان بده آن رطل گران را

🌺

منگر رنج و بلا را بنگر عشق و ولا را

منگر جور و جفا را بنگر صد نگران را

🌺

غم را لطف لقب کن ز غم و درد طرب کن

هم از این خوب طلب کن فرج و امن و امان را

🌺

بطلب امن و امان را بگزین گوشه گران را

بشنو راه دهان را مگشا راه دهان را

🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟

🌹

💫به اسم خدا جونم💫

یه شعر قشنگ دیگه از حضرت مولانا به

🌹عزیزترینم🌹

🌺🌺

جز لطف و جز حلاوت خود از شکر چه آید

جز نور بخش کردن خود از قمر چه آید

🌺🌺

جز رنگ‌های دلکش از گلستان چه خیزد

جز برگ و جز شکوفه از شاخ تر چه آید

🌺🌺

جز طالع مبارک از مشتری چه یابی

جز نقدهای روشن از کان زر چه آید

🌺🌺

آن آفتاب تابان مر لعل را چه بخشد

وز آب زندگانی اندر جگر چه آید

🌺🌺

از دیدن جمالی کو حسن آفریند

بالله یکی نظر کن کاندر نظر چه آید

🌺🌺

ماییم و شور مستی مستی و بت پرستی

زین سان که ما شدستیم از ما دگر چه آید

🌺🌺

مستی و مستتر شو بی‌زیر و بی‌زبر شو

بی خویش و بی‌خبر شو خود از خبر چه آید

🌺🌺

چیزی ز ماست باقی مردانه باش ساقی

درده می رواقی زین مختصر چه آید

🌺🌺

چون گل رویم بیرون با جامه‌های گلگون

مجنون شویم مجنون از خواب و خور چه آید

🌺🌺

ای شه صلاح دین تو بیرون مشو ز صورت

بنما فرشتگان را تو کز بشر چه آید

غزل شماره (852)

🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟

چشم خود بستم...

🌟به اسم خدای نازم🌟

شعری که امروز در ذهنم تکرار میشد این بود:

چشم خود بستم

که دیگر چشم مستش ننگرم

ناگهان دل داد زاد که

دیوانه من میبینمش.

استاد شهریار

آنکه به دل اسیرمش...

🌟به اسم خدای قشنگم🌟

یه شعر قشنگ دیگه از مولانا

🌸آنکه به دل اسیرمش🌸


🌸در دل و جان پذیرمش🌸


🌸گر چه گذشت عمر من🌸


🌸باز ز سر بگیرمش🌸

💐💐💐💐💐

نظری به کار من کن....

🌟به اسم خدای قشنگم🌟

💫غزل شماره1627 از حضرت مولانا عالیه💫

🌼🌼🌼

نظری به کار من کن که ز دست رفت کارم

به کسم مکن حواله که به جز تو کس ندارم

🌼🌼🌼

چه کمی درآید آخر به شرابخانه تو؟

اگر از شراب وصلت ببَری ز سر خُمارم

🌼🌼🌼

چو نیَم سزای شادی، ز خودم مدار بی‌غم

که در این میان همیشه غم توست غمگسارم

🌼🌼🌼🌼

🌺خدایا خودت درمان حالم باش🌺

سه سال پیش...

🌟به نام خدایی که همه رو دوست داره🌟

💫سلام و نور💫

سه سال پیش امروز ساعت ۱۱و نیم صبح قلب بابا برای همیشه ایستاد 😭😭😭😭😭😭

ایستادن قلب بابا همان و توقف زندگی من همان.🥺🥺

...................

سرکار خانم پروین اعتصامی در غم از دست دادن پدر فرموده اند که:

پدر آن تیشه که بر خاک تو زد دست اجل

تیشه‌ای بود که شد باعث ویرانی من

یوسفت نام نهادند و به گرگت دادند

مرگ، گرگ تو شد، ای یوسف کنعانی من

مه گردون ادب بودی و در خاک شدی

خاک، زندان تو گشت، ای مه زندانی من

از ندانستن من، دزد قضا آگه بود

چو تو را برد، بخندید به نادانی من

آن که در زیر زمین، داد سر و سامانت

کاش میخورد غم بی‌سر و سامانی من

بسر خاک تو رفتم، خط پاکش خواندم

آه از این خط که نوشتند به پیشانی من

رفتی و روز مرا تیره تر از شب کردی

بی تو در ظلمتم، ای دیده نورانی من

بی تو اشک و غم و حسرت همه مهمان منند

قدمی رنجه کن از مهر، به مهمانی من

صفحه روی ز انظار، نهان می دارم

تا نخوانند بر این صفحه، پریشانی من

دهر، بسیار چو من سر به گریبان دیده است

چه تفاوت کندش، سر به گریبانی من

عضو جمعیت حق گشتی و دیگر نخوری

غم تنهائی و مهجوری و حیرانی من

گل و ریحان کدامین چمنت بنمودند

که شکستی قفس، ای مرغ گلستانی من

من که قدر گهر پاک تو می دانستم

ز چه مفقود شدی، ای گهر کانی من

من که آب تو ز سرچشمه دل می دادم

آب و رنگت چه شد، ای لاله نعمانی من

من یکی مرغ غزلخوان تو بودم، چه فتاد

که دگر گوش نداری به نوا خوانی من

گنج خود خواندیم و رفتی و بگذاشتیم

ای عجب، بعد تو با کیست نگهبانی من!

✨✨✨✨

روحت شاد بابایی

🌟اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌟

نه سخن سازد و نه از خلق نماید غیبت...

🌟In the name of God🌟

🌹استادم فرمودند اشعار ملک الشعرا رو هم بخون🌹

✨بر دیده منت پذیرفتم و رسیدم به این شعر زیبا✨

...............

رنج و زحمت طلبی‌، باش معاشر با خلق
حشر با خلق بلی رحمت و رنج آرد بار


خواهی از دغدغه و رنج فراغت یابی
ترک صحبت کن و در خانه نشین صوفی‌وار


باش مأنوس به یاری که نپرسد ز تو چیز
هم نگوید به تو چیزی که نپرسی ناچار


گر سخن خواهی با تو سخن آرد به میان
ور خمش باشی خاموش نشیند به کنار


هرچه زو خواهی آرد به برت از هر باب
هرچه زو پرسی پاسخ دهدت در هر کار


نه سخن سازد و نز خلق نماید غیبت
نه خبر پرسد و نی کشف نماید اسرار


تا تو در خوابی او نیز بماند خفته
تا تو بیداری او نیز بماند بیدار


آن‌چنان محرم و یکدل که نباید ببرش
نه تعارف‌، نه تکلف‌، نه تحفظ‌، نه وقار


با تو در خانه بود تا تویی اندر خانه
هم به گلزار بود تا تو اندرگلزار


ور به زندان فکنندت به مثل آنجا نیز
مونس روز غم تست و انیس شب تار


لیک در صحبت مخلوق تو را ترک کند
هست عذرشکه‌بهٔک دل نسزد عشق دویار


او حکیمست و فقیه است و طبیبست و ادیب
کیمیاوی و رباضی‌، فلکی و معمار


واعظ و زاهد و صنعتگر و نقاش و خطیب
حاسب و کاتب و خطاط و سپاهی و سوار


داند اسرار نباتات و علاج حیوان
که بود اهل گل و اهل مل و اهل شکار


گر ز جغرافی پرسی به تو بنماید راست
عرض و طول و جهت و مردم هر شهر و دیار


گر ز تاریخ بپرسی بنماید تاریخ
ور ز اشعار بپرسی بسراید اشعار


نکنی گر سخنی از سخنانش را فهم
بر تو تکرار کند گر تو بخواهی صد بار


همه خط داند از چینی و از سنسکریت
پهلوی و گرگ و مصری و خط مسمار


ور ز انساب ملل خواهی گوید به تو باز
ز آریایی و ز سامی و ز حامی و تتار


این‌چنین دوست کتابست از او روی متاب
این چنین یار کتابست ازو دست مدار


به چنین شاهد زیبا به بطالت منگر
بشنو از من به کس او را به امانت مسپار


ور امانت بسپردیش ازو چشم بپوش
دیگری خواه ز بازار و به جایش بگذار


لله الحمد که در خانهٔ ما حرفی نیست
که بهار است و کتابست و کتابست و بهار


با چنین حال شدم حبس‌، ز من عبرت گیر
ای که با خلقی محشوربه لیل وبه نهار

🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟

🌺تنتون سالم دلتون شاد🌺

کنیزک....

به اسم خدای مهربان و عزیزم

یه داستان قشنگ از مثنوی معنوی حضرت مولانا بخونید

به نظرم قشنگه....

🌟🌟🌟🌟🌟

بشنوید ای دوستان این داستان
خود حقیقت نقد حال ماست آن


بود شاهی در زمانی پیش ازین
ملک دنیا بودش و هم ملک دین


اتفاقا شاه روزی شد سوار
با خواص خویش از بهر شکار


یک کنیزک دید شه بر شاه‌راه
شد غلام آن کنیزک پادشاه


مرغ جانش در قفس چون می‌تپید
داد مال و آن کنیزک را خرید


چون خرید او را و برخوردار شد

آن کنیزک از قضا بیمار شد

​​

آن یکی خر داشت و پالانش نبود
یافت پالان گرگ خر را در ربود


کوزه بودش آب می‌نامد بدست
آب را چون یافت خود کوزه شکست


شه طبیبان جمع کرد از چپ و راست
گفت جان هر دو در دست شماست


جان من سهلست جان جانم اوست
دردمند و خسته‌ام درمانم اوست


هر که درمان کرد مر جان مرا
برد گنج و در و مرجان مرا


جمله گفتندش که جانبازی کنیم
فهم گرد آریم و انبازی کنیم


هر یکی از ما مسیح عالمیست
هر الم را در کف ما مرهمیست


گر خدا خواهد نگفتند از بطر
پس خدا بنمودشان عجز بشر


ترک استثنا مرادم قسوتیست
نه همین گفتن که عارض حالتیست


ای بسا ناورده استثنا بگفت
جان او با جان استثناست جفت


هرچه کردند از علاج و از دوا
گشت رنج افزون و حاجت ناروا


آن کنیزک از مرض چون موی شد
چشم شه از اشک خون چون جوی شد


از قضا سرکنگبین صفرا فزود
روغن بادام خشکی می‌نمود


از هلیله قبض شد اطلاق رفت
آب آتش را مدد شد همچو نفت

شه چو عجز آن حکیمان را بدید
پابرهنه جانب مسجد دوید


رفت در مسجد سوی محراب شد
سجده‌گاه از اشک شه پر آب شد


چون به خویش آمد ز غرقاب فنا
خوش زبان بگشاد در مدح و دعا


کای کمینه بخششت مُلک جهان
من چه گویم چون تو می‌دانی نهان


ای همیشه حاجت ما را پناه
بار دیگر ما غلط کردیم راه


لیک گفتی گرچه می‌دانم سرت
زود هم پیدا کنش بر ظاهرت


چون برآورد از میان جان خروش
اندر آمد بحر بخشایش به جوش


درمیان گریه خوابش در ربود
دید در خواب او که پیری رو نمود


گفت ای شه مژده حاجاتت رواست
گر غریبی آیدت فردا ز ماست


چونکه آید او حکیمی حاذقست
صادقش دان کو امین و صادقست


در علاجش سِحر مطلق را ببین
در مزاجش قدرت حق را ببین


چون رسید آن وعده‌گاه و روز شد
آفتاب از شرق اخترسوز شد


بود اندر منظره شه منتظر
تا ببیند آنچه بنمودند سر


دید شخصی فاضلی پرمایه‌ای
آفتابی درمیان سایه‌ای


می‌رسید از دور مانند هلال
نیست بود و هست بر شکل خیال


نیست‌وش باشد خیال اندر روان
تو جهانی بر خیالی بین روان


بر خیالی صلحشان و جنگشان
وز خیالی فخرشان و ننگشان


آن خیالاتی که دام اولیاست
عکس مه‌رویان بستان خداست


آن خیالی که شه اندر خواب دید
در رخ مهمان همی آمد پدید


شه به جای حاجبان فا پیش رفت
پیش آن مهمان غیب خویش رفت


هر دو بحری آشنا آموخته
هر دو جان بی دوختن بر دوخته


گفت معشوقم تو بودستی نه آن
لیک کار از کار خیزد در جهان

ای مرا تو مصطفی من چو عمر
از برای خدمتت بندم کمر

🌟🌟🌟🌟🌟

قشنگ بود نه؟؟​​​​

ادب....

✨به اسم خدای نازم✨

🌹به یاد استاد هنرمندم🌹

یه شعر زیبای دیگه از حضرت مولانا

💐💐💐💐

از خدا جوییم توفیق ادب
بی‌ادب محروم گشت از لطف رب


بی‌ادب تنها نه خود را داشت بد
بلک آتش در همه آفاق زد


مایده از آسمان در می‌رسید
بی‌شری و بیع و بی‌گفت و شنید


درمیان قوم موسی چند کس
بی‌ادب گفتند کو سیر و عدس


منقطع شد خوان و نان از آسمان
ماند رنج زرع و بیل و داس‌مان


باز عیسی چون شفاعت کرد حق
خوان فرستاد و غنیمت بر طبق


مائده از آسمان شد عائده
چون که گفت انزل علینا مائده


باز گستاخان ادب بگذاشتند
چون گدایان زله‌ها برداشتند


لابه کرده عیسی ایشان را که این
دایمست و کم نگردد از زمین


بدگمانی کردن و حرص‌آوری
کفر باشد پیش خوان مهتری


زان گدارویان نادیده ز آز
آن در رحمت بریشان شد فراز


ابر بر ناید پی منع زکات
وز زنا افتد وبا اندر جهات


هر چه بر تو آید از ظلمات و غم
آن ز بی‌باکی و گستاخیست هم


هر که بی‌باکی کند در راه دوست
ره‌زن مردان شد و نامرد اوست


از ادب پرنور گشته‌ست این فلک
وز ادب معصوم و پاک آمد ملک


بد ز گستاخی کسوف آفتاب
شد عزازیلی ز جرات رد باب

...................

واقعا اشعار مولانا زیبان خیلی دلنشینن

🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌺

به خدا حافظی تلخ تو سوگند‌..

به خدا حافظی تلخ تو سوگند نشد

که تو رفتی ودلم ثانیه ای بند نشد

با چراغی همه جا گشتم وگشتم در شهر

هیچ کس هیچ کس اینجا به تو مانندنشد

فاضل نظری

مهر خوبان..

🤗 به اسم خدای نازنیم🤗

✨یه شعر ناب از استاد علامه طباطبایی✨

مهر خوبان دل و دین از همه بی پروا برد
رخ شطرنج نبرد آنچه رخ زیبا برد

تو مپندار که مجنون سر خود مجنون گشت
از سمک تا به سماکش کشش لیلا برد

من به سرچشمه خورشید نه خود بردم راه
ذره ای بودم و مهر تو مرا بالا برد

من خسی بی سرو پایم که به سیل افتادم
او که می رفت مرا هم به دل دریا برد

جام صهبا زکجا بود مگر دست که بود
که به یک جلوه دل و دین زهمه یکجا برد

خم ابروی تو بود و کف مینوی تو بود
که درین بزم بگردید و دل شیدا برد

خودت آموختی ام مهر و خودت سوختی ام
با برافروخته رویی که قرار از ما برد

همه یاران به سر راه تو بودیم ولی
غم روی تو مرا دید و ز من یغما برد

همه دلباخته بودیم و هراسان که غمت
همه را پشت سر انداخت، مرا تنها برد

علامه سید محمد حسین طباطبایی

نثار روح پاکشون صلوات

✨اللهم صل علی محمد و آل محمد وعجل فرجهم✨

یاد کن آن را که یکی صبحدم..

به اسم خدای قشنگم

تقدیم به عزیزترین آدم قلبم

مولانا

مولانا » دیوان شمس » غزلیات »

غزل شمارهٔ ۱۰۰۱

🌸🌸🌸🌸🌸

آه در آن شمع منور چه بود

کآتش زد در دل و دل را ربود

🌸🌸

ای زده اندر دل من آتشی

سوختم ای دوست بیا زود زود

🌸🌸

صورت دل صورت مخلوق نیست

کز رخ دل حسن خدا رو نمود

🌸🌸

جز شکرش نیست مرا چاره‌ای

جز لب او نیست مرا هیچ سود

🌸🌸

یاد کن آن را که یکی صبحدم

این دلم از زلف تو بندی گشود

🌸🌸

جان من اول که بدیدم تو را

جان من از جان تو چیزی شنود

🌸🌸

چون دلم از چشمه تو آب خورد

غرقه شد اندر تو و سیلم ربود

🌸🌸🌸🌸🌸🌸

آن من است او.....

🌹به نام خدای قشنگم🌹

یه شعر ناب دیگه از حضرت مولانا

غزل شماره 1280

جان منست او⭐ هی مزنیدش

آن منست او⭐ هی مبریدش

آب منست او⭐ نان منست او

مثل ندارد⭐ باغ امیدش

باغ و جنانش⭐ آب روانش

سرخی سیبش⭐ سبزی بیدش

متصلست او ⭐معتدلست او

شمع دلست او⭐ پیش کشیدش

هر که ز غوغا⭐ وز سر سودا

سر کشد این جا⭐ سر ببریدش

هر که ز صهبا ⭐آرد صفرا

کاسه سکبا ⭐پیش نهیدش

عام بیاید ⭐خاص کنیدش

خام بیاید⭐ هم بپزیدش

نک شه هادی⭐ زان سوی وادی

جانب شادی⭐ داد نویدش

داد زکاتی⭐آب حیاتی

شاخ نباتی⭐ تا به مزیدش

باده چو خورد او⭐ خامش کرد او

زحمت برد او⭐تا طلبیدش

✨✨✨✨✨✨✨✨✨

بی خبرم..

🌟به اسم خدا ی عزیزم🌟

🌹یه شعر ناب دیگه از حضرت مولانا تقدیم به عزیزترین🌹

ممکن ز تو چون نیست که بردارم دل


آن به که به سودای تو بسپارم دل


گر من به غم تو نسپارم دل


دل را چه کنم بهر چه میدارم دل

🌹🌺🌹🌺🌹🌺

نور چشمم اوست....

⭐به نام خدای نازنینم⭐

یه شعر آرامبخش دیگه...

یک نفس بی یار نتوانم نشست

بی رخ دلدار نتوانم نشست

از سر می، می نخواهم خواستن

یک زمان هشیار نتوانم نشست

نور چشمم اوست من بی نور چشم

روی با دیوار نتوانم نشست

دیده را خواهم به نورش بر فروخت

یک نفس بی یار نتوانم نشست

من که از اطوار بیرون جسته ام

با چنین اطوار نتوانم نشست

من که دائم بلبل جانم بوده ام

بی گل و گلزار نتوانم نشست

کار من پیوسته چون بیکار هست

بیش از این بیکار نتوانم نشست

هر نفس خواهی تجلای دگر

زان که بی انوار نتوانم نشست

زان که یک دم در جهان جسم و جان

بی غم آن یار نتوانم نشست

شمس را هر لحظه می گوید بلند

بی اولی الابصار نتوانم نشست

من هوای یار دارم بیش از این

در غم اغیار نتوانم نشست

⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐

دوست دارم کسی را که...

وقتی که زندگی من
هیچ چیز نبود
هیچ چیز به جز تیک تاک ساعت دیواری
دریافتم
باید، باید، باید
دیوانه وار دوست بدارم
کسی را که مثل هیچ کس نیست

🌟فروغ فرخزاد🌟

بگداخت جانم زین هوس ارفق بنا یا ربنا

💫به نام حضرت دوست💫

🤲سلام و نور خدا شامل حالتون🤲

غزل شماره 5 حضرت مولانا رو مرور کنید ..خیلی نازه..

🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟

آن شکل بین وان شیوه بین وان قد و خد و دست و پا

آن رنگ بین وان هنگ بین وان ماه بدر اندر قبا

از سرو گویم یا چمن از لاله گویم یا سمن

از شمع گویم یا لگن یا رقص گل پیش صبا

ای عشق چون آتشکده در نقش و صورت آمده

بر کاروان دل زده یک دم امان ده یا فتی

در آتش و در سوز من شب می‌برم تا روز من

ای فرخ پیروز من از روی آن شمس الضحی

بر گرد ماهش می‌تنم بی‌لب سلامش می‌کنم

خود را زمین برمی‌زنم زان پیش کو گوید صلا

گلزار و باغ عالمی چشم و چراغ عالمی

هم درد و داغ عالمی چون پا نهی اندر جفا

آیم کنم جان را گرو گویی مده زحمت برو

خدمت کنم تا واروم گویی که ای ابله بیا

گشته خیال همنشین با عاشقان آتشین

غایب مبادا صورتت یک دم ز پیش چشم ما

ای دل قرار تو چه شد وان کار و بار تو چه شد

خوابت که می‌بندد چنین اندر صباح و در مسا

دل گفت حسن روی او وان نرگس جادوی او

وان سنبل ابروی او وان لعل شیرین ماجرا

ای عشق پیش هر کسی نام و لقب داری بسی

من دوش نام دیگرت کردم که درد بی‌دوا

ای رونق جانم ز تو چون چرخ گردانم ز تو

گندم فرست ای جان که تا خیره نگردد آسیا

دیگر نخواهم زد نفس این بیت را می‌گوی و بس

بگداخت جانم زین هوس ارفق بنا یا ربنا

🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟

ای دل چه اندیشیده ای...

🌟به نام خدای شب و روز🌟

امروز 16 شهریور ماه تولد یکی از استادهای عزیزم بود..

بهشون با تمام وجود تبریک میگم و ازش سپاسگزارم که کارهای خوبی به من آموخت که حال دلم خوب شه

یکی از اون کارها شعرخوانی بود

غزل شماره3 حضرت مولانا هم یکی از اون شعرهای

فشنگی بود

که به دلم نشست

ای دل چه اندیشیده‌ای در عذر آن تقصیرها

زان سوی او چندان وفا زین سوی تو چندین جفا

زان سوی او چندان کرم زین سو خلاف و بیش و کم

زان سوی او چندان نعم زین سوی تو چندین خطا

زین سوی تو چندین حسد چندین خیال و ظن بد

زان سوی او چندان کشش چندان چشش چندان عطا

چندین چشش از بهر چه تا جان تلخت خوش شود

چندین کشش از بهر چه تا دررسی در اولیا

از بد پشیمان می‌شوی الله گویان می‌شوی

آن دم تو را او می‌کشد تا وارهاند مر تو را

از جرم ترسان می‌شوی وز چاره پرسان می‌شوی

آن لحظه ترساننده را با خود نمی‌بینی چرا

گر چشم تو بربست او چون مهره‌ای در دست او

گاهی بغلطاند چنین گاهی ببازد در هوا

گاهی نهد در طبع تو سودای سیم و زر و زن

گاهی نهد در جان تو نور خیال مصطفی

این سو کشان سوی خوشان وان سو کشان با ناخوشان

یا بگذرد یا بشکند کشتی در این گرداب‌ها


چندان دعا کن در نهان چندان بنال اندر شبان

کز گنبد هفت آسمان در گوش تو آید صدا

بانک شعیب و ناله‌اش وان اشک همچون ژاله‌اش

چون شد ز حد از آسمان آمد سحرگاهش ندا

گر مجرمی بخشیدمت وز جرم آمرزیدمت

فردوس خواهی دادمت خامش رها کن این دعا

گفتا نه این خواهم نه آن دیدار حق خواهم عیان

گر هفت بحر آتش شود من درروم بهر لقا

گر رانده آن منظرم بستست از او چشم ترم

من در جحیم اولیترم جنت نشاید مر مرا

جنت مرا بی‌روی او هم دوزخست و هم عدو

من سوختم زین رنگ و بو کو فر انوار بقا

گفتند باری کم گری تا کم نگردد مبصری

که چشم نابینا شود چون بگذرد از حد بکا

گفت ار دو چشمم عاقبت خواهند دیدن آن صفت

هر جزو من چشمی شود کی غم خورم من از عمی

ور عاقبت این چشم من محروم خواهد ماندن

تا کور گردد آن بصر کو نیست لایق دوست را

اندر جهان هر آدمی باشد فدای یار خود

یار یکی انبان خون یار یکی شمس ضیا

چون هر کسی درخورد خود یاری گزید از نیک و بد

ما را دریغ آید که خود فانی کنیم از بهر لا

روزی یکی همراه شد با یزید اندر رهی

پس با یزیدش گفت چه پیشه گزیدی ای دغا

گفتا که من خر بنده‌ام پس بایزیدش گفت رو

یا رب خرش را مرگ ده تا او شود بنده خدا

🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟

🌺الهی که حال دلت همیشه خوب باشه استاد عزیزم🌺

حافظا ساغر بخواه.

به اسم خدای قشنگ و مهربان..

🌺🌹🌺🌹🌺

قطعه شماره 26 جناب حافظ خیلی به دل میشینه..

ساقیا پیمانه پر کن زانکه صاحب مجلست

آرزو می‌بخشد و اسرار می‌دارد نگاه

جنّت نقد است اینجا عیش و عشرت تازه کن

زانکه در جنّت خدا بر بنده ننویسد گناه

دوستداران دوستکامند و حریفان باادب

پیشکاران نیکنام و صف‌نشینان نیکخواه

ساز چنگ، آهنگِ عشرت، صحن مجلس، جایِ رقص

خالِ جانان، دانهٔ دل، زلفِ ساقی، دام راه

دور از این بهتر نباشد ساقیا عشرت گزین

حال از این خوشتر نباشد حافظا ساغر بخواه

🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟

ناسازگاری از فلک آمد‌...وگرنه من با خاک خوی کردم و با خار ساختم..

✨سلام و ادب✨

به تبعیت از فرمایشات یه استاد عزیز و شیرین سخن اشعار

پروین اعتصامی رو میخوندم از این شعرش خوشم اومد..

بارید ابر بر گل پژمرده‌ای و گفت

که از قطره بهر گوش تو آویزه ساخت

از بهر شستن رخ پاکیزه‌ات ز گرد
بگرفتم آب پاک ز دریا و تاختم
خندید گل که دیر شد این بخشش و عطا
رخساره‌ای نماند، ز گرما گداختم
ناسازگاری از فلک آمد، وگرنه من
با خاک خوی کردم و با خار ساختم
ننواخت هیچگاه مرا، گرچه بیدریغ
هر زیر و بم که گفت قضا، من نواختم
تا خیمهٔ وجود من افراشت بخت گفت
کاز بهر واژگون شدنش برفراختم
دیگر ز نرد هستیم امید برد نیست
کاز طاق و جفت، آنچه مرا بود باختم
منظور و مقصدی نشناسد به جز جفا
من با یکی نظاره، جهان را شناختم

آنکه از دیده برفت از دل نرود..

🌟حمید مصدق🌟
گفته بودند که از دل برود یار چو از دیده برفت
سال‌ها هست که از دیده من رفتی و لیک
دلم از مهر تو آکنده هنوز
***
چشم‌های تو به من می‌بخشد
شور عشق و مستی
و تو چون مصرع شعری زیبا
سطر برجسته‌ای از زندگی من هستی

آسمون یه شعر تازه گفته.....

سلام و عرض تبریک تولد آقا ابا صالح المهدی،🌸🌺🌸🌺

این نوای قشنگ رو از آقای مطیعی گوش بدید و لذت ببرید🌹🌹

🌺🌸السلام علی المهدی🌺🌸

آنچنان....

آن چنان مهرِ تواَم در دل و جان جای گرفت


که اگر سر برود، از دل و از جان نرود

🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
نه در برابر چشمی نه غایب از نظری


نه یاد می‌ کنی از ما نه می‌ روی از یاد

🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸

شعری ناب از سعدی شیرازی...

🌟سلام و نور 🌟

🌺 این شعر سعدی منو به یه حس قدیمی برد🌺

همه عمر برندارم سر از این خمار مستی

که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی

تو نه مثل آفتابی که حضور و غیبت افتد

دگران روند و آیند و تو همچنان که هستی

🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺

***

در بحر صفا..

🌟سلام و نور 🌟

🌟این رباعی مولانا نظرم رو جلب کرد🌟

در بحر صفا گداختم همچو نمک

نه کف و ایمان نه یقین ماند و نه شک

اندر دل من ستاره‌ای شد پیدا

گم گشت در آن ستاره هر هفت فلک

بیداری...

تا با تو بُوَم نَخُسْبَم از یاری‌ها

تا بی‌تو بوم نخسبم از زاری‌ها

سبحان‌الله که هردو شب بیدارم

تو فرق نگر میان بیداری‌ها

🌟اشعار حضرت مولانا باب دل ماست🌟

غمی که تو بر دلم گذاشتی...

چه مبارک است این غم که تو در دلم نهادی

به غمت که هرگز این غم ندهم به هیچ شادی

ز تو دارم این غم خوش به جهان ازا ین چه خوشتر

تو چه دادیَم که گویم که از آن به‌اَم ندادی

چه خیال می‌توان بست و کدام خواب نوشین

به از این در تماشا که به روی من گشادی

تویی آن که خیزد از وی همه خرمی و سبزی

نظر کدام سروی؟ نفس کدام بادی؟

همه بوی آرزویی مگر از گل بهشتی

همه رنگی و نگاری مگر از بهار زادی

ز کدام ره رسیدی ز. کدام در گذشتی

که ندیده دیده رویت به درون دل فتادی

به سر بلندت‌ای سرو که در شب زمین‌کن

نفس سپیده داند که چه راست ایستادی

به کرانه‌های معنی نرسد سخن چه گویم

که نهفته با دل سایه چه در میان نهادی

هوشنگ ابتهاج

به هزار لطف ...از مولانا...

🌟اول به هزار لطف بنواخت مرا🌟

🌟آخر به هزار غصه بگداخت مرا🌟

🌟چون مهره مهر خویش می‌باخت مرا🌟

🌟چون من همه او شدم بینداخت مرا🌟

تو چیز دیگری..

ابیاتی از حضرت مولانا

🌿گر شاخه‌ها دارد تری🌿

🌲ور سرو دارد سروری🌲

🌹ور گل کند صد دلبری🌹

🥰اي جان، تو چیزی دیگری…🥰

🌹چه جای باغ و راغ و گل چه جای نقل و جام مل

چه جای روح و عقل کل کز جان جان هم خوشتری🌹

شعری از جلال الدین رومی...

🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹

من پیر فنا بدم جوانم کردی

من مرده بدم ز زندگانم کردی

می ترسیدم که گم شوم در ره تو

اکنون نشوم گم که نشانم کردی

🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹

..تقدیم به استادم که کلی انرژی مثبت ازش گرفتم در این مدت ..

...از خدا میخوام همیشه سالم و شاد باشه...

تغییر کرده ام بیچاره من...

🌺🌺🌺 سلام و نور 🌺🌺🌺

از این ابیات دیگر مولانا خوشم اومد..

...............................

هم خنده ها هم گریه ها در اختیارم نیستند

فرقی ندارم هیچ با دیوانگان بیچاره من !

🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼

این روزها از چشمها میخوانم این ناگفته را

تغییر کردم از زمین تا آسمان بیچاره من !

🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼

🌺به یاد استادم🌺

شعری از حافظ شیرازی

🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺

ای دوست قبولم کن وجانم بستان

مستــم کـــن وز هر دو جهانم بستان

بـا هـــر چـــه دلم قـــرار گیـــرد بــی تـــو

آتش بــه مـــن انـــدر زن و آنـــم بستـان…

🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸

معنی عشق از دیدگاه حضرت مولانا...

🌟🌟سلام و نور بر چشمان مهربان شما 🌟🌟

🌟از این ابیات حضرت مولانا خوشم اومد🌟

ای عشق پیش هر کسی نام و لقب داری بسی

من دوش نام دیگرت کردم که درد بی‌دوا

🌻🌼🌻

ای رونق جانم ز تو چون چرخ گردانم ز تو

گندم فرست ای جان که تا خیره نگردد آسیا

🌻🌼🌻

دیگر نخواهم زد نفس این بیت را می‌گوی و بس

بگداخت جانم زین هوس ارفق بنا یا ربنا

🌻🌼🌻

بی همگان به سر شود ....

🌟🌟سلام شبتون قشنگ🌟🌟

بی همگان به سر شود بی‌تو به سر نمی‌شود

داغ تو دارد این دلم جای دگر نمی‌شود

🌸🌸

دیده عقل مست تو چرخه چرخ پست تو

گوش طرب به دست تو بی‌تو به سر نمی‌شود

🌸🌸

جان ز تو جوش می‌کند دل ز تو نوش می‌کند

عقل خروش می‌کند بی‌تو به سر نمی‌شود

🌸🌸

.........................................

یا رب تو مرا به نفس طناز مده

با هر چه به ­جز تُست مرا ساز مده

🌸🌸

من در تو گریزان شدم از فتنۀ خویش

من آنِ توام مرا به من باز مده

🌸🌸

......................................

تصمیم بزرگ..

🌺سلام🌺

امروز تصمیم گرفتم به دستور یکی از اساتید بزرگوار یک مقدار برای

اشعار مولانا وحافظ وقت بگذارم..

☺️بر دیده منت پذیرفتم .....☺️

🌺شعر مولانا درباره زندگی🌺

اي که می پرسی نشان عشق چیست

عشق چیزی جز ظهور مهر نیست

..............

عشق یعنی مشکلی راحت کنی

دردی از در مانده اي درمان کنی

..............

در بین این همه ی غوغا و شر

عشق یعنی کاهش رنج بشر

...............

عشق یعنی گل بجای خار باش

پل بجای این همه ی دیوار باش

..............

عشق یعنی تشنه اي خود نیز اگر

واگذاری آب را، بر تشنه تر

...............

عشق یعنی دشت گلکاری شده

در کویری چشمه اي جاری شده

...............

عشق یعنی ترش را شیرین کنی

عشق یعنی نیش را نوشین کنی

...............

هر کجا عشق آید و ساکن شود

هر چه نا ممکن بود ؛ ممکن شود