به اسم خدای قشنگم
سلام و نور
هرسال شب عاشورا که میشد خونه بابا بودیم برا نذرش
چند ساله که بابا پر کشیده ...
با این حال مامان زحمت میکشه و بچه. ها رو دعوت میکنه..
امسال هم مثل پارسال نشد که برم...
اما دیروز داداش سعیدم تماس گرفت و گفت آماده شو بیام سراغت
یاد اون موقع هابی که بابا سراغم میومد افتادم..گفتم باشه...
شام غریبان رو آومدیم پیش مامان باهم رفتیم مراسم..
....................
الآن نشستم روبروی عکس بابا دارم باهش صحبت میکنم...
من : سلام بابا ؛ خوبی بابا ؛ سلامتی...
بابا : سلام دختر بابا خوبی عزیزم چطوری بابا...
خوبم بابا جون...فقط دلم تنگه خیلی دلم میخواد صدات کنم...
دلم پر میکشه یه بار دیگه بگم بابا و شما جوابمو بدی ....
فقط یه بار دیگه بغلم کن بابا........😭😭😭😭😭
+ نوشته شده در چهارشنبه ۱۴۰۳/۰۴/۲۷ ساعت 8:17 توسط R.gh
|