✨✨به اسم خدای قشنگم که نزدیک به دوساله بابای منو پیش خودش برده✨✨

دوسال پیش همچین روزایی هیچ چی از زندگی نمیفهمیدم...

آخه بابای مهربونم توی

بیمارستان بود....

کارم شده بود اشک و دعا و ناله به درگاه خدا....

یه لحظه هم آرامش نداشتم...فقط برای برگشتن بابام دعا میکردم...

وپشت درهای ICU التماس میکردم که یه لحظه اجازه بدن برم پیش بابام.....

با خودم میگفتم ای کاش اینا همه خواب باشه ومن زودتر بیدارشم.....

الٰهی که هیچ دختری از این روزای سخت توی زندگیش نداشته

باشه....خیلی زجر آوره ببینی بابات داره میره به آسمونا و تو

هیچ کاری نتونی براش انجام بدی....

از بچگی از رفتن بابام میترسیدم گاهی که خواب رفتنش رو میدیدم

وقتی بیدار میشدم برای سلامتیش نماز میخوندم و به آغوش

میکشیدمش .....فکر نمیکردم بعد رفتن بابا یک لحظه هم توی این

دنیای لعنتی بمونم....

الآن دوساله که بابا چشمای خوش رنگش رو به روم بسته ومن موندم و یه دنیا دلتنگی ...

​​​​​ هر شب با خودم میگم خوب خدارو شکر امروز هم گذشت و من یک روز به دیدن بابام نزدیکتر شدم...

بابا خیلی دوستت دارم یه روز می بینمت....،😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭

خدایا هیچ دختری بی بابا نشه ....باشه خدا جونم.......

✨✨للهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم✨✨