نور چشمم اوست....
⭐به نام خدای نازنینم⭐
یه شعر آرامبخش دیگه...
یک نفس بی یار نتوانم نشست
بی رخ دلدار نتوانم نشست
از سر می، می نخواهم خواستن
یک زمان هشیار نتوانم نشست
نور چشمم اوست من بی نور چشم
روی با دیوار نتوانم نشست
دیده را خواهم به نورش بر فروخت
یک نفس بی یار نتوانم نشست
من که از اطوار بیرون جسته ام
با چنین اطوار نتوانم نشست
من که دائم بلبل جانم بوده ام
بی گل و گلزار نتوانم نشست
کار من پیوسته چون بیکار هست
بیش از این بیکار نتوانم نشست
هر نفس خواهی تجلای دگر
زان که بی انوار نتوانم نشست
زان که یک دم در جهان جسم و جان
بی غم آن یار نتوانم نشست
شمس را هر لحظه می گوید بلند
بی اولی الابصار نتوانم نشست
من هوای یار دارم بیش از این
در غم اغیار نتوانم نشست
⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐
+ نوشته شده در سه شنبه ۱۴۰۲/۰۷/۱۸ ساعت 9:27 توسط R.gh
|