⭐به نام خدا⭐

امروز از صبح حال دلم خرابه

آخه چهارسال پیش همین ساعتا برای آخرین بار

بابا رو دیدم...

پشت در ICU چند ساعت التماس کردم

تا بالاخره اجاز دادن که چند دقیقه

بابارو ملاقات کنم..اونم از دور

و چقدر سخت بود برام ...

منی که همیشه بابارو میبوسیدم و در آغوش

میگرفتمش اجازه نداشتم بهش نزدیک شم..

چون محیط اتاقشون پاک بود و ممکن بود آلودگی وارد بدنش شه....

همون روز همونجا جدا شدنم از بابا رو حس کردم .....

همونجا روح خودمم ازم جدا شد...

دیگه اون راحله سابق نشدم..

دیدن بابا زیر اون همه وسیله ی درمانی داخل

ICU برام از مرگ هم سختر بود...

هیچ کاری واسش نکردم

فقط سوره یاسین رو خوندم و از دور

قربونش رفتم...

دوروز بعد خبر فوت بابا رو شنیدم و برای همیشه

تنها شدم...​​​​​​

تنهای تنها...

روحت شاد بابایی...

منو ببخش که واست دختر خوبی نبودم..

⭐اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم⭐